ديگرانرا عيش و شادي گر چه در صحرا بود

شاعر : خواجوي کرماني

عيش ما هر جا که يار آنجا بود آنجا بودديگرانرا عيش و شادي گر چه در صحرا بود
در گداز آيد چو موم ار في المثل خارا بودهر دلي کز مهر آن مه روي دارد ذره‌ئي
تا چو بالاي تو دايم کار او بالا بودسنبلت زانرو ببالا سر فرود آورده است
کس نشان ندهد که ماهي را دو شب يلدا بودهست در سالي شبي ايام را يلدا وليک
قيمت گوهر چه داند هر که نابينا بودتنگ چشمانرا نيايد روي زيبا در نظر
يار زيبا گر وفاداري کند زيبا بوداز نکورويان هر آنچ آيد نکو باشد ولي
ناردان فرمود از آن لب گفت کان صفرا بودحال رنگ روي خواجو عرضه کردم بر طبيب